تپش قلبم,عشقم,اميدزندگيم,سهيلمتپش قلبم,عشقم,اميدزندگيم,سهيلم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

سهیل همه هستی ما

خرابکارى

اين عکس اولين اسباب بازيت هست که خرابش کردى...چيز خوبى نبود...فقط دلم خواست يادم بمونه...پرتش کردى و شکست....هزاربار فداى سرت عروسکم دوستت دارم...بووووووس   ...
21 آبان 1392

شيرخواران حسينى

سلام نفس مامان.خوبى عمرم.ديروز رفتيم بامامان محبوب مهديه مراسم شىر خواران حسينى.خيلى گل پسرخوبى بودى و اصلا اذيت و بى تابى نکردى عشقم.خيلى نميتونم بگم از مراسم چون دلم حسابى شکست بيچاره رباب....بگذريم...خدايا فقط ميخوام به هر کى بچه ميدى به حق طفل شيرخوار امام حسين سالم بدى و نفس و جون منم هميسه مراقبش باشى...دوستت دارم هوارتا....بوووووس   ...
18 آبان 1392

بازى

سلام عزيزترينم.خوبى عشق مامان؟ديروز خونه مامانجون رضوان مهمون بوديم و شما کلى با محمدحسين(پسردايى 4ساله من,فداش بشم)آتيش سوزوندى قربونت برم ....واى به وقتى بزرگتر بشى..دايي ناصر واست کلى دنت و يدونه عروسک پرندگان خشمگين خريد..مرسى دايي گلم.... اما واقعا برنامه ها و بازى هاى امروز بچه ها خيلى خشنه...من دوست ندارم...بازى بچگى عا و کارتونهاى کودکى ما بهتر و عاطفى تر بود...خلاصه خوش گذشت مهم اينکه شما تونستى براى اولين بار بدون کمک کسى خودت بلند بشى و دقايقى بايستى ماشاالله گل پسرم دوستت دارم بى اندازه..ميپرستمت...بوووووووووس       ...
16 آبان 1392

ماه محرم

سلام پسرکم...عروسکم..خوبى مامان؟امروز مامانجون محبوب و آقاجون رفته بودن واسه شما تنها نوه گلشون خريد کرده بودن....دستشون دردنکنه...هورا....خيلى دوستشون داريم...دودست لباس و يک پيشبند...لباس مشکى و سربند با على اصغر...حسابى ياد محرم افتادم...چه دردناک...بيچاره رباب...عاميانه ميگم ,چه صبرى شش ماهش جلوش پرپر شد...خدايا من بنده خوبت نيستم..منو با عشقم آزمايش نکن..همه بچه ها رابه خانواده هاشون ببخش و مواظبشون باش مواظب يکدونه دوردونه منم باش لطفا   انشاالله همايش شيرخواران ميريم امسال
10 آبان 1392

گل پسر

پسر نازم,عزيز گلم,خوشگل طلا چقدر اين روزها تند ميگذره و من هرشب از طرفى خوشحالم از اينکه روزبه روز کنار تو ثانيه ها با خوشى ميگذره و کلى ناراحتم چون دلم نميخواد اين لحظه هاى شيرين کودکيت به زودى تمام بشه....ماه قبل ازسفر شمال اومديم...نشد بنويسم چون واقعا نميزارى بيام پاى لب تاپ,حالا هم با موبايل دارم تايپ ميکنم...بگذريم شيرين شدى و بلا...به راحتى ميگى: ماما بابا به به د د آم آم آبه هاپه آب(منظور اسب س نميتونى نانازم بگى) اتاد(افتاد) توتو  دست دستى,سرسرى,کلى قر و رقص بلدى وجودم ميگم پاهات کو...پاتو بلند ميکنى.. به ماه محرم نزديک ميشى..گلم تو هم محرم بدنيا اومدى...گوش راستت على اصغر هستش...داريم سينه زدن تمرين ميکنيم...کلى يادگرفتى.... گ...
9 آبان 1392

تولد

تولد10ماهگیت مبارک عشق نازم...بی همتایم...عمر شیرینم...امید زندگیم...عروسکم....هستی من...تپش قلبم.. عاشقانه دوستت دارم و میبوسمت ...
7 شهريور 1392

برای عشقم

پسرم روشنی نور دو چشمان منی                                           بهترین هدیه ای از جانب یزدان منی پسرم تاج سرم ای که تویی مونس تنهایی من                                          روح من جان منو روشنی دوران منی پسرم لحظه مییلاد تو هر...
7 شهريور 1392

روزانه

سلام عشق مامان.. خوبی نفسم. ..نازدونه من میپرستمت... دیشب کلی بد خوابیدی..ساعت 2 بیدارشدی و دیگه نمیخوابیدی...باکلی شعر و لالایی خوابوندمت ..اماهر وقت میزاشتمت تو تختت بیدار میشدی و گریه میکردی و میخواستی بغلم باشی. ..فکرکنم ترسیده بودی عمرم...مامانی من همیشه کنارتم از هیچ چیز نترس شیر مرد من... بلاخره ساعت 4 بعد اینکه 1ساعتی تو دلم بودی و منم خوابم میومدم...گذاشتمت تو تختت و خوب خوابیدی نفسم.... صبح هم مثل همیشه با خنده رویی و سرحال بیدار شدی و بعد از شستشو خوردن سرلاک گندم و موز به عنوان صبحانه تو تختت مشغول بازی کردنی نفس مامان... عکسات با موبایلم ببخشید کیفیت نداره.... بوووووووووووووووووسسسسسسسسس   &n...
7 شهريور 1392