پسر نازم,عزيز گلم,خوشگل طلا چقدر اين روزها تند ميگذره و من هرشب از طرفى خوشحالم از اينکه روزبه روز کنار تو ثانيه ها با خوشى ميگذره و کلى ناراحتم چون دلم نميخواد اين لحظه هاى شيرين کودکيت به زودى تمام بشه....ماه قبل ازسفر شمال اومديم...نشد بنويسم چون واقعا نميزارى بيام پاى لب تاپ,حالا هم با موبايل دارم تايپ ميکنم...بگذريم شيرين شدى و بلا...به راحتى ميگى: ماما بابا به به د د آم آم آبه هاپه آب(منظور اسب س نميتونى نانازم بگى) اتاد(افتاد) توتو دست دستى,سرسرى,کلى قر و رقص بلدى وجودم ميگم پاهات کو...پاتو بلند ميکنى.. به ماه محرم نزديک ميشى..گلم تو هم محرم بدنيا اومدى...گوش راستت على اصغر هستش...داريم سينه زدن تمرين ميکنيم...کلى يادگرفتى.... گ...