تپش قلبم,عشقم,اميدزندگيم,سهيلمتپش قلبم,عشقم,اميدزندگيم,سهيلم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

سهیل همه هستی ما

عزیز مامان

امروز حسابی خواب راحت رفتی...بعد بیدارشدنت هم کلی تونستی تنها روی تختت بشینی منم دلم میخواست ببینم میتونی توی روروئک بشینی...دلم تاب ندات...گذاشتمت توشوووتونستی اما بعد 10دقیقه کمرت خسته شد....بمیرم برات قندولکم..... ...
24 فروردين 1392

شعری برای تپش قلبم

تا عشق آمد دردم آسان شد خدا را شکر                                                   مادر شدم او پاره جان شد،خدا را شکر شوق شنیدن ریخت حتی گریه اش در من                                          &nbs...
17 اسفند 1391

اولین خاطره

عزیز نازم...سهیل خوشگلم روز 1 آذر..ساعت 8صبح من و بابا مجتبی و مامان بزرگ محبوبه و باباجون مهدی و دایی محمد و عمه زهرا رفتیم بیمارستان سینا تا شما پا به دنیا بزاری...اما روز پر از درد و کابوسی بود که فقط بهترین خاطرش حضور ناز تو بود عشقم... شما ساعت 4 بعد از ظهر بصورت طبیعی با وزن 3کیلو و قد 49.5بدنیا اومدی بعد از بدنیا اومدنت چون خیلی درد داشتم بهم خواب آور زدن و من دیگه هیچی یادم نمیاد تا شب ساعت 10 که زندایی فرناز (زندایی مامان) و دایی محمد اومدن پیشم... بابایی میگه:بعد بدنیا اومدنتوواومده پیش من و من حسابی گریه میکردم و سراغ تو را میگرفتم گل پسرم... تو این مدت  ما حسابی درگی بنایی بودیم..بعدا عکساتو و عکس اتاقتو میزارم عشق...
17 اسفند 1391