تپش قلبم,عشقم,اميدزندگيم,سهيلمتپش قلبم,عشقم,اميدزندگيم,سهيلم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

سهیل همه هستی ما

دندان هفتم

سلام ملوسکم..عروسکم بلاخره بعد از چندشب بی تابی و نخوابیدن دندون بالایی هم پیداشد.دندون سوم بالا سمت چپ...سمت راستی هم تاول داره انشاالله همین چند وقته بیرون میاد خیلی دوستت دارم عزیزکم پ.ن: این عکس را داشتیم میرفتیم خونه مامان محبوبه ازت گرفتم..راستی 4ماهی میشه تخت نوزادیتو از نوجوانت باز کردیم گذاشتیم کنار تخت خودمون و کنارهم میخوابیم دیگه گهوارت واست کوچک بود عمرم ...
8 بهمن 1392

نکن...نکن!!!!!!!

سلام نازدونه من چند وقتی هست حسابی شیطون شدی و همش باید هواسم بهت باشه یک لحظه غفلت کنم داری شیطنت میکنی و من همش بهت میگم نکن نکن ...الهی فدات بشم واسه سلامتی خودت میگم اما اینم بگم زودی ولش میکنی کاری که بهت بگم نکن... علاقه زیادی به قاشق و قابلمه داری و روزها کنار من تو آشپزخونه آشپزی میکنی...آخه مگه دختری ملوسکم!!!!!!!!!! امروز بهت کرم کنجد صبحانه دادم  و دوست داشتی..کورن فلکس را باشیر میخوری اما نه خیلی...تو شیرپاستوریزت یک کمی شیره خرما میریزم واسه مقوی بودنش و دوست داری میخوری... خیلی قشنگ میگی در و کلید بعد کلید رابرمیداری میگی د د.... کلاغه میگه...باربار(قارقار) تو تو میگه(جیک حیک) بع بعی میگه(بع بع) خیلی دوستت ...
3 بهمن 1392

اصفهان زیبا

پسرک خوشگلم...عشق مامان دیروز و پریروز اصفهان بعد از سالها برف خوبی اومد و همه جا سفید و قشنگ شد و ما حسابی خوشحال شدیم.. ظهر بابا مجتبی گفت بریم بیرون برف بازی..اول من مخالفت کردم چون میترسیدم خدای نکرده سرمابخوری..اما فکرکردم شاید همچین برفی دوباره بره برای سالهای زیاد دیگه البته خدانکنه..واسه همین حسابی لباس پوشوندمت طوری که نمیتونستی راه بری و کلی غرغرکردی تامن آماده بشم..بلاخره رفتیم و کلی خوش گذشت...زاینده رود بی آب پر از برف بود و مردم داخل زاینده رود بودن..خداکنه بهار دوباره زاینده رود پرآب بشه چندتا عکس پل خواجو گرفتیم و سریع سوار ماشین شدیم و بیشتر باماشین دور زدیم... خدایا بابت برف قشتگت ممنون دوستت دارم....بووووووسسسس...
18 دی 1392

۱۳ماه با عسلم

هستی نازم سلام باورم نمیشه سیزده ماه روزها و شبها کنار هم بودیم و ثانیه هامون غرق صدای شیرینت بوده صدایی که به دنبالش خنده پدرت و شکرگذاری من بخاطر وجود شما دوتا تو زندگیمه..خیلی دوستت دارم...مستقل تر شدی و با اسباب بازیهات ارتباط برقرار میکنی و من بیشتر به کارهام میرسم..دوست داری تو آشپزخونه کنار من با قابلمه و کف گیر بازی کنی..اسباب بازی حیوانات جنگلتو میریزی تو قابلمه و میگی به به و تند تند هم میزنی...خیلی سریع راه میری و تعادلت بهتر شده..خوراکت بد نیست خداراشکر..حریره بادوم و کمی مفصل تر هنوز میان وعده بهت میدم..ژله و دنت هفته ای دوبار میخوری و خیلی دوست داری...هنوز نتونستم از شیر شب بازت کنم و خیلی دلواپس دندونات هستم..دو یا سه بار بر...
12 دی 1392

قشنگترین پسردنیا

عکس نفسم تو سیزده ماهگی...میخواستیم بریم دیدن یک نی نی...آب دهنت یقه کتت را خیس کرده...هنوز ۵تا دندون داری...۸دی دندون ۶هم بیرون زد...مبارکه نفسم... ...
12 دی 1392

بهترین پدر دنیا

پدر که باشی!!!                          پدر که باشی!!! با تمام سختیها و مشقتهای روزگار، با دیدن غم فرزندت می گویی: "نگران نباش،درست می شود،                                           خیالت تخت،من پشتت هستم"                          پدر که باشی!!! سردت میشود و کت بر شانه ی فرزندت می اندازی، چهره ات خشن میشود و دست بر نمیداری...آرام نمیگیری،تا تکه نانی نیاوری.         ...
28 آبان 1392

تولد

سلام شيرينم،عشفم،خوبى عمرم؟دو سه روز ديگه تولدته....باورم نميشه يک سال  گذشته...شب بيداريها...خنده ها گريه ها...چه روزهايي دلم براى خودم تنگ ميشه و حسابى بهم ميريزم..ولى يک خنده  تو تمام خستگيهامو از بين ميبرى هستى من...خدا را شکر ميکنم که تو را دارم و از خدا ميخوام به هرکسى دلش نى نى ميخواد زودتر دامنش سبز بشه انشاالله...امروز رفتيم واست خريد لوازم تولد...عروسک کيمدى واست خريدم...به نظرم گرون بود...انشاالله عکس تولدت   خيلى دوستت دارم خيلى...بووووووس           ...
27 آبان 1392

راه رفتن

شلام عشق قشنگم...هوراااااااا   نميدونم ميشه اسمشو راه رفتن گذاشت يانه....ولى امروز تو ١١ماه و ٢١روزگى تونستى بدون کمک چندقدم بردارى...خيلى خوشحالم...خيلى....الهى شکر...خيلى دوستت دارم ....بوووووس:             ...
21 آبان 1392