اتفاق بد!!!!!
پسر عزیزتر از جانم عشق مامان
دیشب برای بابایی چایی ریختم و چون تو آشپزخونه بودم از سکو اومدی بالا تا پیشم باشی،منم تندی چایی ریختم و اومدم بدم به بابایی و تندی بغلت کنم که دیدم از سکو بادست اومدی زمین
الهی من بمیرم..الهی بمیرم...فقط چندثانیه بود که حواسم ازت پرت شد...مامانی منو ببخش...فقط یکم ته دلم از این خوشحال بود که اتفاقی واست نیوفتاد..تا عمر دارم خودمو بخاطر این غفلت نمیبخشم..کاش آخرین بار باشه..
شب هم اینقدر بد خوابیدی...نمیدونم جاییت درد داشت یا ترسیده بودم عمر شیرینم...قند عسلم...ببخش منو
میپرستمت..دوستت دارم دنیا دنیا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی