تپش قلبم,عشقم,اميدزندگيم,سهيلمتپش قلبم,عشقم,اميدزندگيم,سهيلم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

سهیل همه هستی ما

پارک صفه

نازنینم...دیروز عصر با بابایی رفتیم پارک صفه..وشما حسابی خوشحال بودی و سرحال و باکنجکاوی تمام همه جا را سیر میکردی...هرکس هم که ازکنارت رد میشد...قربون صدقت میرفت نازدونه من....این هم شما وبابایی ...
21 ارديبهشت 1392

جویدن دست

عزیزکم....تازگی ها یاد گرفتی دستتو تو دهنت بکنی و بجای مکیدن انگشتات...انگشتاتو میجوی...نگرانم همینجوری نمونی و همش دست و انگشتت تو دهنت باشه... اینجا هم تو دل عمه لیلا بازم دستت تو دهنته....ناز دونه من ...
2 ارديبهشت 1392

گاگا

پسر نازم...مدتها بود که میگفتی آغون و من دلم میخواست زودتر کلمات تازه ای بهت یاد بدم...همش که بغلم بودی و باهم بازی میکردیم..مرتب بهت میگفتم بابا..دد...وشما یه ریز زیر لبی ازخودت صدا در میوردی...یهو هم باصدای بلند گفتی:گاگا..... منم دلم میخواست بخورمت عشق مامان.... ...
2 ارديبهشت 1392

مهمونی

عزیزنازم...امروز خونه مامان بزرگ زهره ناهار دعوت بودیم...همه بودن...تو هم مثل همیشه تمیز و مرتب و خوش اخلاق نفسم....لباسهایی که مامان بزرگ محبوب برات خریده بودن پوشیدی...چقدر هم بهت میاد قربونت برم.... ...
25 فروردين 1392

سرماخوردگی

عزیزم....وقتی ازخواب بیدار شدی کلی حال نداشتی///منم بهت استامینوفن دادم...بعد شستشو هم دوباره لباس گرماتو بهت پوشوندم گلم...الهی هیچوقت مریض نباشی عشق مامان... ...
24 فروردين 1392

قول

مامانم...عزیزم....قول میدم...از این بعد همیشه وبلاگت به روز باشه نازنینم..... ...
24 فروردين 1392

حمام با بابایی

امروز من و بابایی شما را بردیم حمام...کلی کیف کردی...منم بعد بدن ناز و خوشگلتو با لوسیون چرب کردم و پیچیدمت تو پتو وشما 1خواب راحت رفتی شاه پسرم... ...
24 فروردين 1392